به وبلاگ من خوش آمديد
دختر خوبم
ازتو ممنونم که هستی
و با بودنت به من امید زندگی می دهی
برای تو می نویسم اما با خود سخن می گویم
و به این بهانه شیرین می گویم:
دوستت دارم
دختر عزیزم
؛سلام دوستان گلم.امیدوارم همیشه خوش و خرم باشید.بعد از مدتها من برگشتم ...
نویسنده :
مامان
20:49
بدون عنوان
ای همیشه خلیل من ! در موعود نگاه زیبایت اسماعیل شده ام که قربانی چشمهای روشنت باشم بگو کدام قربانگاه را برای آخرین نفسم بر گزیده ای ای خلیل من ! عید سعید قربان رو به همه عزیزان و دوستان تبریک عرض میکنم. عیدتان مبارک ...
نویسنده :
مامان
9:26
تولد یکسالگی
سلام فرشته کوچولوی من تولدت مبارررررررررررررررک چقد زود گذشت انگار همین دیروز بود که مامانی رفته بود بیمارستان و منتظر به دنیا اومدنت بود ایشالا صد و بیست ساله شی چون چند روز دیگه هم تولد داداشیه اصرار داشت که تولدتونو با هم بگیرم منم قبول کردم تولد هر دوتون مبارررررررررررررک ...
نویسنده :
مامان
17:43
بدون عنوان
سلام دختر مثل ماهم .چند وقتيه خيلي شيطون بلا شدي و حسابي ماماني رو اذيت ميكني .تا چند وقت ديگه به سلامتي يكساله ميشه يه چند تا شيرين كاري ياد گرفتي مثل دست زدن ،باي باي كردن ،بازي كلاغ پر و قايم موشك بازي جديدا با دندونات گاز هم ميگيري .بالا رفتن از مبل رو هم كه نگو تا ازت چشم بر ميدارم ميبينم رفتي بالاي مبل. امروز هم كه داداشي داشت درس ميخوند حسابي مزاحم درس خوندنش شدي ...
نویسنده :
مامان
20:34
دومین دندون نی نی و چند تا عکس
سلام دختر گلم .مامانو ببخش که این روزا دیر به دیر به وبلاگت سر میزنه .چند روزی میشه که دومین دندونت هم یواش یواش داره میزنه بیرون .عمه زهراتم زحمت کشیده واست آش دندون پخته .دستش درد نکنه دیروز رفته بودیم خونه باباجون به محض وارد شدن میخواستی بری بالای مبل که بدجور ی خوردی زمین وگریه کردی منم بردمت توی حیاط تا یادت بره .دخملم توی ده ماهگی شروع به راه رفتن کرده . مامان قربونش بره ه اینم دو تا عکس از جمعه قبل اینم چند تا عکس از مسافرت شمال نوشهر جواهر ده پارک جنگلی نور ...
نویسنده :
مامان
21:01
اولين دندون ني ني
بعد از كلي اذيت شدن و بي تابي كردن بالاخره اولين دندون ني ني ما دراومد .قند عسلم دندون دراوردنت مبارك باشه .ولي حسابي مسافرت شمال اذيت كردي ها ...
نویسنده :
مامان
17:59
تولد نه ماهگي
سلام دختر گلم تولد نه ماهگيت مبارك ماماني ديگه رفته سر كار و بايد دختر و پسر گلم صبح زود بيدار بشن و برن خونه باباجون تا ظهر كه مامان از سر كار بياد خونه دخمل نازم كم كم داره ياد ميگيره كه بدون دست گرفتن از چيزي روي پاهاش وايسه و دست بزنه. دختركم خيلي به ماماني وابسته شده چند شب پيش كه رفته بوديم پيش عمش احساس غريبي ميكرد همش به من چسبيده بود كار وبارش شده بود ...
نویسنده :
مامان
14:10
آموزش شعر در خانه
یه توپ دارم قلقلیه سرخ و سفید و آبیه میزنم زمین هوا میره نمی دونی تا کجا میره من این توپ رو نداشتم مشق هام رو خوب نوشتم بابام بهم عیدی داد یه توپ قلقلی داد آهویی دارم خوشگله..... فرار کرده ز دستم دوریش برام مشکله ...... کاشکی اونو می بستم ای خدا چی کار کنم ، آهو مو پیدا کنم آی چه کنم وای چه کنم ، کجا اونو پیدا کنم کاشکی اونو می بستم کاشکی اونو می بستم آدامس آدامس آدامسی ، تو مبصر کلاسی نمره چند میخواستی ؟ نمره بیست میخواستی حالا که شدی رفوزه دلم برات میسوزه !! سرت بره تو کوزه ، کوزه که درنداره ! بابات خب...
نویسنده :
مامان
21:42