ارميناارمينا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

دخترم قند عسل مامان وبابا

آموزش شعر در خانه

1392/5/16 21:42
نویسنده : مامان
445 بازدید
اشتراک گذاری

یه توپ دارم قلقلیه
سرخ و سفید و آبیه
میزنم زمین هوا میره
نمی دونی تا کجا میره
من این توپ رو نداشتم
مشق هام رو خوب نوشتم
بابام بهم عیدی داد
یه توپ قلقلی داد

 

آهویی دارم خوشگله..... فرار کرده ز دستم

دوریش برام مشکله ...... کاشکی اونو می بستم

ای خدا چی کار کنم ، آهو مو پیدا کنم

 آی چه کنم وای چه کنم  ،  کجا اونو پیدا کنم

کاشکی اونو می بستم

کاشکی اونو می بستم


 

 آدامس آدامس آدامسی ، تو مبصر کلاسی نمره چند میخواستی ؟

نمره بیست میخواستی حالا که شدی رفوزه دلم برات میسوزه !!

سرت بره تو کوزه ، کوزه که درنداره ! بابات خبرنداره

 

 

یه روزی آقا خرگوشه رفت دنبال بچه موشه  

موشه پرید تو سوراخ خرگوشه گفت آخ

 واسا واسا کارت دارم من خرگوشم و ِ بی آزارم 

 کاریت ندارم! هی .... کاریت ندارم

 

 

گاو میگه مـــو مـــو

 

منو بدوش مـــو مـــو

 

خوب میدونین که من کیم

 

اینهمه خوشحال از چی ام

 

دو شاخ تیز به سر دارم

 

یک تن پر هنر دارم

 

علف می خورم شیر میشه

 

ماست و کره پنیر میشه

 

پستونم و بگیر و بکش

 

تا ببینی فشو فشو فش

 

 

 

شب ها که ما میخوابیم آقا پلیسه بیداره
ما خواب خوش میبینیم اون مشغول شکار

 

آقا پلیس زرنگ بادزدها خوب میجنگه

 

ما پلیسو دوست داریم

 

بهش احترام میذاریم

 

 

 

حاجی لک لک در بلندی

 

 چی میخوره نون قندی 

 

مال من کو ؟ زیر آبکش 

 

آبکش کو ؟  پیشی برده

 

اگه پیشی رو ببینم،  سر و دمشو میچینم ...

 

 

 

 

 

گل همه رنگش خوبه
بچه زرنگش خوبه
تو كتابا نوشته
تنبلی كار زشته
تنبل همیشه خوابه
جاش توی رختخوابه
پاشو پاشو بیدارشو 
از رختخواب جداشو

 

 

 

 

 

اي زنبور طلايي

 

 نيش مي زني بلايي

 

 زمستونها خوابیدی خواب بهارو دیدی

 

پاشو پاشو بهاره

 

گل وا شده دوباره 

 

برو به دشت و صحرا 

 

نیش بزن به گلها

 

 عسل بساز برای ما

 

 

 

 

 

ستاره آی ستاره پولک ابر پاره، به من بگو وقتی که خواب نبودی بابامو تو ندیدی؟ دیدمش از اونجا رفت اون بالا بالاها رفت بالا پیش خدا رفت پیش فرشته ها رفت خدا که مهربونه پیش بابام میمونه 

 

 

 

 

 

توی ده شلمرود حسنی تك و تنها بود

 

 حسنی نگوبلا بگو تنبل تنبلا بگو/موی بلند روی سیاه ناخن دراز واه واه واه/نه فلفلی نه قلقلی نه  مرغ زرذ كاكلی /هیچكس باهاش رفیق نبود/تنها روی سه پایه نشسته بود تو سایه
باباش میگفت: حسنی میای بریم حموم ؟
نه نمیام نه نمیام/سرتو می خوای اصلاح كنی؟ /نه نمی خوام نه نمی خوام

 

/كره الاغ كدخدا یورتمه می رفت تو كوچه ها/الاغه چرا یورتمه میری؟
دارم میرم بار ببرم دیرم شده عجله دارم
الاغ خوب و نازنین سر در هوا سم بر زمین/یالت بلندو پرمو دمت مثال جارو یك  كمی به من سواری میدی؟/-نه كه نمیدم/چرا نمیدی؟/واسه اینكه من تمیزم پیش همه عزیزم اما تو چی؟
موی بلند روی سیاه ناخن دراز واه واه واه!
غاز پرید تو استخر/تو اردكی یا غازی؟/من غاز خوش زبانم/میای بریم به بازی؟ /نه جانم
چرا نمیای؟
واسه اینكه من صبح تا غروب میون آب كنار جو مشغول كار شستشو/اما تو چی؟/موی بلند روی سیاه ناخن دراز واه واه واه
در وا شدو یه جوجه دوید و اومد تو كوچه
جیك جیك كنان گردش زنان/اومدو اومد پیش حسنی/جوجه كوچولو كوچول موچولو میای با من بازی كنی؟
مادرش اومد قدقدقدا
برو خونتون تو رو به خدا/ جوجه ریزه میزه ببین چقد تمیزه؟/ اما تو چی؟ موی بلند روی سیاه ناخن دراز واه واه واه
حسنی با چشم گریون پا شدو اومد تو میدون:آی فلفلی آی قلقلی مایان با من بازی كنین؟/نه كه نمیایم/چرا نمیاین؟ /فلفلی گفت/من و داداشم و بابم و عموم هفته ای دو بار میریم حموم
اما تو چی؟
قلقلی گفت:نگاش كنین/موی بلند روی سیاه ناخن دراز واه واه واه

 

حسنی دوید پیش باباش
حسنی میای بریم حموم؟/میام میام
سرتو میخوای اصلاح كنی؟/میخوام میخوام
حسنی نگو یه دسته گل ترو تمیزو تپل مپل
الاغ و خروس جوجه و غاز و ببعی با فلفلی با قلقلی با مرغ زرد كاكلی/حلقه زدن دور حسن
الاغه میگفت:اگه كاری نداری بریم الاغ سواری
خروسه می گفت: قوقولی قوقو قوقولی قوقو هر چی میخوای فوری بگو
مرغه میگفت: حسبی برو تو كوچه بازی بكن با جوجه
غاز میگفت: حسنی  بیا با همدیگه بریم شنا
توی ده شلمرود حسنی  دیگه تنها نبود

 

(البته شعر حسنیو تا آخر جوجه میخونه ) 

 

 

 

دویدم و دویدم

 

به ماهی ای رسیدم

 

ماهی به من آب داد

 

یه عالمه حباب داد

 

حباب و بردم تو کوچه

 

دادم به چند تا مورچه

 

مورچه ها خوشحال شدند

 

مشغول فوتبال شدند

 

یه مورچه توپ رو شوت زد

 

داور بازی سوت زد

 

آهای کمی یواش تر

 

شوتش بکن به این ور

 

این توپ فقط حبابه

 

شوتش کنی خرابه

 

 

 

دویدم و دویدم

 

به کفشهایی رسیدم

 

کفشها نگام میکردن  نگاه به پام میکردن

 

خیلی بزرگ و چاقند  پشت در اتاقند گفتند

 

بیا جلوتر مارو بپوش راه ببر  

 

گفتم شما سیاهین خیلی بزرگ و چاقین  

 

ولی برای پاهام بزرگ کفش بابام

 

 

 

 

 

دویدم و دویدم به بادکنک رسیدم

 

بادکنک شاد نبود توی دلش باد نبود

 

به باد گفتم زود بیا بادکنم باد میخواد

 

باد اومد از آسمون هزار تا فوت کرد تو اون

 

بادکنک باد نشد بازم دلش شاد نشد

 

تقصیر باد نیست آخه بادکنک سوراخ

 

 

 

 

رفتم به باغی، دیدم کلاغی، کلاغ ِ زاغی، سنگی برداشتم، زدم به پایش، پایش خون اومد، بردم به  دکتر، دکتر دوا داد، آب و غذا داد، امروز دادم خورد ، فرداش دیدم مُرد،

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)