ارميناارمينا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

دخترم قند عسل مامان وبابا

نشستن ني ني

سلام دختر گلم . اين روزا خيلي شيطون شدي و از هر چيز كه توي اتاق ميبيني مي خواي بالا بري اما چون نمي توني يهو مي خوري زمين و گريت در مياد .چهار دست وپا هم كه ميري دوست داري خودت بشيني اما يكدفه دمر  ميشي خلاصه كارات خيلي بامزه شده وقتي يه لباس يا پتويي رو هم روي زمين بزارم عين يه گربه ملوس اونو دور خودت مي پيچي و باهاش بازي مي كني   دخترم دردانه ی زیبایم عزیز تر از جانم پاره ی تنم دوستت دارم ...  صدای دلنوازت را نگاههای معصومانه ات را شیطنت های کودکانه ات را اشک های بی کینه ات را دل پاک و مهربانت را   همه را دوست دارم ...
2 خرداد 1392

تولد شش ماهگي

دخمل گلم تولد نيم سالگيت مبارك امروز صبح واكسن شش ماهگيتو زدي خيلي گريه نكردي منم قبل از اينكه ببرمت خانه بهداشت بهت قطره استامينوفن دادم تا تب نكني وزنت 7600 قد 5/65 دور سر 5/42 بعدش كه اومديم خونه حوله سرد گذاشتم روي جاي واكسنت يكم گريه كردي بعد هم شيرتو خوردي و لا لا پرنسس من الان ديگه شيطنتاش شروع شده ديگه ميتوني اين ور و اون ور اتاق گشتي بزنه و با اسباب بازياش بازي كنه اما يكسره دستش توي دهنشه وقتي يه غريبه رو ميبينه ميزنه زير گريه اما زود هم خودموني ميشه ...
18 ارديبهشت 1392

نی نی چهار دست و پا رفت

سلام دوستاي گلم ني ني ما بعد از كلي سينه خيز رفتن در آخر پنج ماهگيش ياد گرفته تقريبا چهار دست و پا بره ديگه نميشه تنهاش بزاري و بايد دورو ورش كلا چيز خطر ناكي نباشه چون ميره اونو مستقيم ميبره توي دهنش. چند روز پيش هم بليط داداشي رو پاره كرد واسه همين پسركم كلي گريه كرد منم بهش گفتم پسر گلم تازه اولشه كجايي ببيني كتابات پاره شدن                                           ...
12 ارديبهشت 1392

روز مادر

      وقتی دیدگانم را به دنیای هستی گشودم   تنها گل عشقی که در مقابل چشمانم دیدم تو بودی مادرم و در همان لحظه که شیره وجودت را مکیدم مهر ازلی و ابدیت در وجودم ریشه دوانید و در همان لحظه به تو دل بستم و تا آخرین لحظه عمرم می پرستمت دوستت دارممممم تنها فرشته زندگیم.       ...
11 ارديبهشت 1392

شيطنت دخملي

  سلام به دوستای گلم. اين روزا قند عسل مامان خيلي شيطون شده به محض اينكه از خواب پا ميشه شروع ميكنه به چرخيدن تو ي خونه .اول كمي عقب عقب ميره بعدش ميچرخه خلاصه غلطي ميخوره و هر طوري شده عرض اتاقو طي ميكنه.امروز داشتم با كامپيوتر كار ميكردم دخملكم هم بغلم بود همش خم ميشد و دكمه هاي كامپيوترو فشار مي داد و باعث مي شد از برنامه من خارج بشه   يه كار با مزه هم كه جديدا ياد گرفته اينه كه به محض اينكه مي خوام سوپ بهش بدم شروع ميكنه به پرتاب كردن سوب به هوا و خلاصه با غذاش بازي ميكنه و حسابي سر و صورتشو كثيف ميكنه .بستني هم خيلي دوست داره     كافيه فقط...
1 ارديبهشت 1392

تولد پنج ماهگی دخترکمممممممممممممممممممممم

مبارککککککککککککککککککککککککککککککککککک هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا  شازده خانوم ما پنج ماهش شده. دیگه حسابی بزرگ شده عسل بابا و مامان .حسابی دیگه به غلت زدن وارد شده و هم از شکم به پشت غلت می‌زنه هم از پشت به شکم برمی‌گرده. از همون موقع که غلت زدن رو یاد گرفت صبح‌ها که از خواب پا می‌شه و حسابی سرحاله، می‌گذاشتمش وسط هال و یه سری اسباب‌بازی می‌گذاشتم دور و برش و خودم می‌رفتم تو آشپزخونه به ظرف شستن و آماده کردن صبحونه کلی می‌خنده و دیگه یاد گرفتیم که چه طوری خنده قاه‌قاهش رو در بیاریم. ما رو  می‌شناسه از اولين روز چهار ما...
18 فروردين 1392

دزد

سلام فرشته كوچولوي من .اين ايام نوروز هم بالاخره تموم شد .ما كه سيزده بدر بيرون نرفتيم آخه شب قبلش اقا دزده اومده بود خونمون اما خدا رو شكر كه نتونست چيزي ببره اخه بابا افتاد دنبالش اونم فرار كرد اما با اينكه تحويلش داديم زير بار نمي رفت .منم اين دو سه روزه اعصابم بهم ريخته بود بيشتر واسه داداشي ناراحت شدم چون حسابي ترسيده بود .خدا لعنتش كنه ...
15 فروردين 1392