بدون عنوان
گفته بودی که چرا محو تماشای منی آنچنان محو که یکدم مژه بر هم نزنی مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی ...
نویسنده :
مامان
21:53
تولد هفت ماهگي
سلام دختر نازم تولدت هفت ماهگيت مبارك ني ني خوشگل ما ديگه چون مامانش ميره سر كار صبحا ميره خونه مامان جونش .غذاشم خوب ميخوره .يه كمي هم شيطون شده .اما از رورووكش كمي ميترسه و هنوز ياد نگرفته خوب باهاش جلو بره داداشي هم كه تازه شروع كرده و ميره كلاس تكواندو امروز كمربند زرد گرفته ايشالا المپيك قند عسل مامان يه دو روزي ميشه كه دست زدنو ياد گرفته .قربونش برم من ...
نویسنده :
مامان
20:55
بدون عنوان
سلام دختر گلم روزا چقدر سريع ميگذرن چقدر زود شش ماهت شد .ماماني الان ديگه رفته سر كار و مجبوره صبح تا ظهر ني ني نازشو نبينه خيلي دلم ميخواست هميشه پيشت بمونم ولي افسوس كه امكان نداره .قند عسلم تا ظهر از در ميام داخل، كلي برام ذوق ميكنه و ميخواد بغلش كنم .امروز دو روزه كه صبح زود بيدارت ميكنم و چقدر عذاب وجدان دارم اما دختر نازم اين روزا هم ميگذرن . اميدوارم وقتي بزرگ شدي يه دوست خوب واسه هم باشيم تا ناملايمات روزگار نتونه تو رو نااميدت بكنه ملوسكم ...
نویسنده :
مامان
22:09
نشستن ني ني
سلام دختر گلم . اين روزا خيلي شيطون شدي و از هر چيز كه توي اتاق ميبيني مي خواي بالا بري اما چون نمي توني يهو مي خوري زمين و گريت در مياد .چهار دست وپا هم كه ميري دوست داري خودت بشيني اما يكدفه دمر ميشي خلاصه كارات خيلي بامزه شده وقتي يه لباس يا پتويي رو هم روي زمين بزارم عين يه گربه ملوس اونو دور خودت مي پيچي و باهاش بازي مي كني دخترم دردانه ی زیبایم عزیز تر از جانم پاره ی تنم دوستت دارم ... صدای دلنوازت را نگاههای معصومانه ات را شیطنت های کودکانه ات را اشک های بی کینه ات را دل پاک و مهربانت را همه را دوست دارم ...
نویسنده :
مامان
14:27
تولد شش ماهگي
دخمل گلم تولد نيم سالگيت مبارك امروز صبح واكسن شش ماهگيتو زدي خيلي گريه نكردي منم قبل از اينكه ببرمت خانه بهداشت بهت قطره استامينوفن دادم تا تب نكني وزنت 7600 قد 5/65 دور سر 5/42 بعدش كه اومديم خونه حوله سرد گذاشتم روي جاي واكسنت يكم گريه كردي بعد هم شيرتو خوردي و لا لا پرنسس من الان ديگه شيطنتاش شروع شده ديگه ميتوني اين ور و اون ور اتاق گشتي بزنه و با اسباب بازياش بازي كنه اما يكسره دستش توي دهنشه وقتي يه غريبه رو ميبينه ميزنه زير گريه اما زود هم خودموني ميشه ...
نویسنده :
مامان
16:28
نی نی چهار دست و پا رفت
سلام دوستاي گلم ني ني ما بعد از كلي سينه خيز رفتن در آخر پنج ماهگيش ياد گرفته تقريبا چهار دست و پا بره ديگه نميشه تنهاش بزاري و بايد دورو ورش كلا چيز خطر ناكي نباشه چون ميره اونو مستقيم ميبره توي دهنش. چند روز پيش هم بليط داداشي رو پاره كرد واسه همين پسركم كلي گريه كرد منم بهش گفتم پسر گلم تازه اولشه كجايي ببيني كتابات پاره شدن ...
نویسنده :
مامان
14:01
روز مادر
وقتی دیدگانم را به دنیای هستی گشودم تنها گل عشقی که در مقابل چشمانم دیدم تو بودی مادرم و در همان لحظه که شیره وجودت را مکیدم مهر ازلی و ابدیت در وجودم ریشه دوانید و در همان لحظه به تو دل بستم و تا آخرین لحظه عمرم می پرستمت دوستت دارممممم تنها فرشته زندگیم. ...
نویسنده :
مامان
15:28
شيطنت دخملي
سلام به دوستای گلم. اين روزا قند عسل مامان خيلي شيطون شده به محض اينكه از خواب پا ميشه شروع ميكنه به چرخيدن تو ي خونه .اول كمي عقب عقب ميره بعدش ميچرخه خلاصه غلطي ميخوره و هر طوري شده عرض اتاقو طي ميكنه.امروز داشتم با كامپيوتر كار ميكردم دخملكم هم بغلم بود همش خم ميشد و دكمه هاي كامپيوترو فشار مي داد و باعث مي شد از برنامه من خارج بشه يه كار با مزه هم كه جديدا ياد گرفته اينه كه به محض اينكه مي خوام سوپ بهش بدم شروع ميكنه به پرتاب كردن سوب به هوا و خلاصه با غذاش بازي ميكنه و حسابي سر و صورتشو كثيف ميكنه .بستني هم خيلي دوست داره كافيه فقط...
نویسنده :
مامان
17:18
تولد پنج ماهگی دخترکمممممممممممممممممممممم
مبارککککککککککککککککککککککککککککککککککک هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا شازده خانوم ما پنج ماهش شده. دیگه حسابی بزرگ شده عسل بابا و مامان .حسابی دیگه به غلت زدن وارد شده و هم از شکم به پشت غلت میزنه هم از پشت به شکم برمیگرده. از همون موقع که غلت زدن رو یاد گرفت صبحها که از خواب پا میشه و حسابی سرحاله، میگذاشتمش وسط هال و یه سری اسباببازی میگذاشتم دور و برش و خودم میرفتم تو آشپزخونه به ظرف شستن و آماده کردن صبحونه کلی میخنده و دیگه یاد گرفتیم که چه طوری خنده قاهقاهش رو در بیاریم. ما رو میشناسه از اولين روز چهار ما...
نویسنده :
مامان
19:17